تنهاترین تنها منم...

استاد

از پشت شیشه عینک؛ استاد

سرزنش وار مرا مینگرد


باز بر دیده من میخواند


که چه ها بر دل من میگذرد

میکند مطلب خود   را دنبال

بچه ها عشق گناه است گناه


وای اگر بر دل نوخواسته ای

لشگرعشق بتازد ناگاه

مبصر امروز چو اسمم را خواند



 ناگهان داد کشیدم غایب


رفقایم همگی خندیدند


که جنون گشته به تفلک غالب

رفقایم که نمی دانستند


که من اینجایم و دل جای دگر


دل آنهاست پی درس و کتاب


دل من از پس سودای دگر

گزارش تخلف
بعدی